رویای خسته

مشکلاتت رو با مداد بنويس ، پاک کن رو در اختيار خدا بگذار

 

1 - به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد... به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد... و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد... 

 

 

2 - هوس بازان کسی راکه زیبا می بینند دوست دارند... اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می بینند...
 

 

۳- وقتی در زندگی به یک در بزرگ رسیدی نترس و نا امید نشو... چون اگه قرار بود در باز نشود جای آن دیوار می گذاشتند...
 

 

۴- آنچه که هستی، هدیه خداوند است و آنچه که خواهی شد، هدیه تو به خداوند... پس بی نظیر باش. ..
 

 

۵- شریف ترین دل ها دلی است که اندیشه آزار دیگران در آن نباشد...
 

 

۶- بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید...
 

 

۷-وقتی زندگی برایت خیلی سخت شد به یاد بیاور که دریای آرام، ناخدای قهرمان نمی سازد. ..
 

 

۸-هر اندیشه ی شایسته ای، به چهره انسان زیبائی می بخشد...
 

 

 

۹-قابل اعتماد بودن ارزشمند تر از دوست داشتنی بودن است. ..
 

 

 

10- نگو: شب شده است. .. : بگو صبح در راه است

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:,ساعت 22:52 توسط iman| |

 

 

زندگی یعنی بخند;هرچند که غمگینی
ببخش;هرچند که مسکینی
فراموش کن;هرچند که دلگیری
این گونه بودن زیباست;هرچند که آسان نیست

 

 

 

 

آنان که عشق را می فهمند;عذاب می کشند و آنان که عشق را نمی فهمند عذاب می دهند 

  

 

 

 

هرگاه خواستی عشق بورز;هرگاه خواستی باران را مهمان 

 چشمانت کن 

هرگاه خواستی لب ها را آشیانه مهرت کن 

اما هیچ وقت عشقت را مهمان چشمان باران گرفته و لب های فرو بسته از مهرت نکن

   

 

 

 

آری,آغاز دوست داشتن است 

گرچه پایان راه ناپیداست

من  به پایان دگر نیندیشم... 

که همین دوست داشتن زیباست.

  

 

 

 

جویای راه خویش باش;از این سان که منم 

در تکاپوی انسان شدن;در میان راه 

دیدار می کنیم حقیقت را ,آزادی را.... 

خود را. 

در میان راه می بالد و به بار می نشیند 

دوستی یی که توانمان می دهد 

تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری. 

این است راه ما... 

تو... 

و من.

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:,ساعت 12:39 توسط iman| |

لحظه نبودن نیستن ها ، اگر منت می نهی بر کلام من ، به احترام سلامت می گویم 

 و هزار گل پونه بوسه به چشمانت هدیه می دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد. دیروز

یادگاری هایت همدم من شدند و به حرفهای نگفته من گوش دادند. و برایم دلسوزی

کردند. البته به روش خودشان که همان سکوت تکراری بود, یادآوری خاطرات با تو

بودن.دست نوشته ات را می بوسیدم و گریه می کردم. زیبا ، به بزرگی مهربانی ات

ببخش که اشک هایم دست خطت را بوسیدند. باز هم ستاره به ستاره جستجویت

کردم. ولی نیافتمت.از کهکشان دلسپردگی من خسته شدی که تاب ماندن نیاوردی و بی خبر رفتی ؟

مهتاب کهکشان نیافتنی من ، آنقدر بی تاب دیدنت شده ام که دلتنگی ام را به

قاصدک سپردم و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوی تو فرستادم.  روزها و شبها به

دنبالت آمدند و تو را ندیدند. قاصدک هم برنگشت. شاید او هم شیفته نگاه مهربانت

شد. باشد،اشکالی ندارد. تو عزیزی ، اگه یه قاصدک هم از من قبول کنی ، خودش

دنیایی است.کاش یاس هایی که برایت پرپر شدند و به سویت آمدند، دوست داشتنم

را برایت آواز کنند.کاش باران بعد از ظهرهایت، تو را به یاد اشک های من بیندازد. نازنین

، هر پرنده سفر کرده ای از تو می خواند و هر غنچه ای که می شکفد،نام تو را بر

زبان می آورد. نیم نگاهی به روزهای تنهایی ام کن ولحظه های زرد و بی صدای مرا

تو آبی و ترانه باران کن.بگذار باز هم قاصدک ترانه های من در هوای دلتنگی تو پرواز

کند. همین حوالی بی قراری ها باز هم گلهای بی تابی شکفته.زیبا ، امشب ، شام

غریبان عاشقانه من و تو است.به یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره وجودم آب

می شود.تو هم به یاد بی تابی هایم شمعی روشن کن و بگذار مثل من

بسوزد.مهربانی باران ، یادم کن در هر شبی که بی ستاره شد.

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 4 خرداد 1390برچسب:,ساعت 10:4 توسط iman| |


Power By: LoxBlog.Com

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

javahermarket